لــعل سـلـسـبیــل
آهنگ مورد علاقهام را میگذارم روی زنگ گوشی همراهم. بعد از تلفن خانه هی زنگ میزنم به خودم تا ببینم شنیدن آهنگ مورد علاقهام وقتی که تو هوس کردی صدای من را داشته باشی، چه لذتی دارد.
عین ندید بدیدها...
روسری تازهام را سر میکنم و میروم جلوی آینه. یک بار گرهاش میزنم. یکبار با گیره روسری میبندم، یک بار هم از این مدلهای عربی و یک بار هم از پشت گره میزنم. سعی میکنم با چشمهای تو خودم را ببینم و دوست دارم این رنگ روسری تازه برق به چشمهایت بیاورد.
عین بیجنبهها...
برایم یک جعبه شوکولات خریدهای. دلم نمیآید تندتند بخورم، چشمهایم را میبندم و آرام میمکم تا مزهاش خوب توی دهانم بماند و ببینم کدام طعم بیشتر به تو میآید.
عین چیزی نخوردهها...
آرام و قرار ندارم، حرفهایم را هی توی ذهنم مرور میکنم. میخواهم ببینم چطور به تو بگویمشان تا بیشتر و شاید برای همیشه داشته باشمت.
عین آدم ندیدهها...
حرف دلم را نمیگیری. بیهوا توی خیابان قدم میزنم. یک بار پایم میرود توی چاله پیادهرو، یک بار هم به پیرزنی تنه میزنم و یک بار هم با سر میروم توی در شیشه مغازهای که باز مانده.
عین دست و پا چلفتیها...
هرچه منتظر میمانم از تو خبری نمیشود. سرم را توی بالش فرو میکنم و زار زار گریه میکنم.
عین نینی کوچولوها...
صبح از آینه دستشویی خودم را نگاه میکنم، چشمهایم پف کرده و پلکهایم پایین افتاده. قیافه مزخرفی پیدا کردهام، عین...
... عین شکست خوردهها...!
Design By : LoxTheme.com |